کــــــــــاش بودی ...

وقـــتی بغـــــــــض می کـــــردم ...

فقط بـــغلمــ میکردی و میـگفـــــتی ...

ببیـــنم چـشــماتو ... منــــو نگاهــ کـــن...

اگه گـریه کنی قهـــــر میکنم  میـــرما....

فقــــــــــــط   هــــــــــــمین...

دلتنـــگ آغـــوش توامـ...فقــط آغـــوش...

نه آغوــش هـرکســـی از جنــس تــو...کــه فــراوانند!

آغوشــــی که با یادش مشـــامم پرشـــود...

از بــــــــــوی عــــــطر تنت..

ســرار وجــودم حــس میکنــد گرمــای وجــودت را...

گــرمایـی از جنــس عـــــــشق نــه هــوس...

وموهــایم که نــوازش دستــانت را حــس میــکند...

دستــانی کـه وقتــی در دستــم بــود...

مـــــرا از ایـن دنیـــا میرهــانـد..

آه قلــــــــــــبم. . .

ســــهم مــن از تـــو یه دوریــه تــوی لحــظه هـای بی کســیمـ

قشنـــــگی قســــمت ماســـــت که مـــا به هم نمیــــــــرسیمـ

مــــن

بی تــــــــــو

در غریـب تریــن شهـــــر عالــممـ ...

بـــی من تــو در کجــای جهانــی کـهـ نیــستی؟

میگویــند بــاران کــه ببــارد

بــوی خـاکـــ بلنـد مــیشود...

پـس چــرا اینــجا

 بـاران کـهـ میبـارد

 عــطر خاطــره هـا می پیـچد؟...

گاهی وقتها توی رابطه ها

نیازی نیست طرفت بگه:

برو!

همین که روزها بگذره و یادی ازت نگیره

همین که نپرسه چه جوری روزا رو به شب میرسونی

همین که کارو زندگی رو بهونه میکنه...

همین که لابه لای حر فاش دوستت دارم نباشه

و همین که حضور دیگران توی زندگیش

پر رنگ تر از بودن تو باشه

هزار بار سنگین تراز

کلمه ی برو واست معنا پیدا میکنه

پس برو

قبل از اینکه ویرون تر از اینه که هستی بشی

پس منم میرم ...

وقتــی میگــویم دیگــر سراغ مــن نیا!

فکــر نکــن کـهـ فرامـوشت کـرده امـ...

یادیــگر دوسـتت نـدارمـ!

نــــــــــه...

مـن فقــط فهمیـدمـ:

وقتـی کـهـ دلـت با مـن نـیست

بــودنت مشــکلی را حـل نمیکنــد

تنــها دلــگیر ترم میــکند! 

این شعرها بروند به جهنم

نزدیکتر بیا

انقدر که گرمی نفست دیوانه ام کند

آنقدر نزدیک...

که قلبت زیر سرم دست و پا بزند...!

مـــن آدمــ بـی تــو بودن نیستــم

بـــاور کـــن...

خـدا نکنــد کـارم بــه جایــی بکشـــد

کـه تـو آنــجا نباشــی

ایــن روزهـا حـالم همــچون دایــره ای میمانـــد

کــــه

هیـــچ گــوشـه ای

بــرایش دنــــج نیســت....

پیشانی ام چسپیدن به سینه ات را میخواهد...

و چشم هایم خیس کردن پیراهنت را...

عجب بغض پرتوقعی دارم من امشب....

چـــرا 

تـــو را بیشتـــر از خـــودم

دوستـــ دارم؟؟؟؟

 زیبای من...

میدانم دوری خیلی دور...

دستم به تو نمیرسد اگر ممکن است

گهگاهی درمسیر باد باش

مطمین باش اینجا همیشه مشانی هست

که در انتظارش...

عمیق تر میکشد تک تک نفس هایش را !!!

نـ ـه...

نمـ ـیــــدانی...

هیـ ـچ کـ ـسـ نمـ ـی دانـ ـد

 پشـ ـت ایـ ـن چهــ ـره ی  آرامـ در دلـ ـم چـ ـه میـ ـگذرد...

نــ ـمیدانـ ـی!

کســ ـی نمیــ ـداند

ایـ ــن آرامــ ـش ظاهــ ـر

و ایــ ـن دل آرامـ...

چــ ـقدر خســ ـته ام میـــ ـکند!!!

وقتی اومدم پیشت میخوام

دستمو بذارم رو چشات ودر گوشت بگم:

اگه گفتی من کیم؟

توام باخنده بگی همونی که دلتنگش بودم

منم تو گوشت زمزمه می کنم عاشقتم دیوونه !

در آغـ ـوشمـ کــهـ میــگیریــ

آنــقدر آرامــ میگیــرمـ کـهـ یــادمـ میــرود

بایــد نـفسـ بکشــمـ....

من زنم

سخت عاشق میشم

ولی وای به روزی که ...

 عاشق شم

 بادریل هم نمیتونین

عشق رو ازم بگیرین...

دست هایم خالی اند

جای خالی دست تو را هیچ کس

برایم پر نمی کند

راست میگفتی شاملو

دستهای خالی را باید بر سر کوبید

دلم نگرفته از اینکه رفته ای

دلگیرم از همه دوستت دارم هایی که گفتی

و نداشتـــــی

بعضـــ ـی وقـ ـتا دوسـ ـتـــ دارمــ کنــ ـارمــ باشـ ـی

مــحــ ـکم بغــ ـلـمــ کــ ـنی

بــ ـذار آرومــ گــ ـریـ ـهـ کــ ـنمــ

راحــ ـت بشــ ـمــ

بــ ـعد آهســ ـته تــ ـو گــوشــ ـم بـــ ـگی...

دیـــ ـوونه منکـــ ـه باهـ ـاتم!!!

دلم آغوش پر آرامشی میخواهد که زیر

باران گرمم کند...

دلم می خواهد کسی باشد که خوب باشد

مهربان باشد...

بس باشد

همه ی این بودن هایش فقط برای من

باشد...

فقط من

و باشد...

کاش نزدیکم بودی

نزدیکتر از خودم به من

به وقت دل تنگی آرامم میکردی

با نوازشی مهربان، تنهایی هایم را از من می ربودی

کاش نزدیکت بودم

نزدیکتر از نفسهایت

نزدیکتر از نفس هایم

دلشوره میگیرد دستانم از سرمای تنهایی

کابوس های شبانه ام ذره ذره مرا آب میکنند

بند بند وجودم نداشتنت را فریاد میزنند

وجودم تورو کم داره...!

میفهمی؟؟؟

ساده میگم من تورو میخوام، الان و براى هميشه

هزار بار احساسم را خواباندم !

گناه من چیست ؟

که خوابش سبک است

امدنت را پیش از من میفهمد

به شوق تو جان میگیرد

و عشق تو را در من منعکس میکند

گناه من چیست ؟

که این دل اینگونه به هوای تو پر میکشد !

قطارها بیهوده می پرسند

کو؟ کو؟  چی ؟ چی؟

درانتهای ریل ها هیچ کس وهیچ در انتظارشان نیست

 ســـــــــلام بر آدم های تنها  

 دوست داشتن از عشق برتر است ...

عشق یه جوشش کور است وپیوندی از سر نابینایی...

اما دوست داشتن پیوندی خوداگاه واز روی بصیرت است...

عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست و

گذر فصل ها وعبور سالها بر ان اثر میگذارید اما ...

دوست داشتن در ورای سن وزمان زندگی میکند...

عشق در هر رنگیوسطحی بازیبایی محسوس بانهان با اشکار

رابطه دارد ...

اما دوست داشتن چنان در روح غرق است که

زیبایی های روح را به گونه ی دیگرمیبیند ...

عشق طوفانی ومتلاتم است اما ...

دوست داشتن ارام واستوارو پر وفارو سرشار از نجابت است

بَـعـضـے وقـت هـا سُکـ♥ــوُت مـیِـکُـنـے ...

چـُوלּ آنـقَـدر رَنـجـیـده اے کِـہ نِـمـے خـوآهـے حـَرفـے بِـزَنـے

بـَـعـضـے وَقـت هـا سُکـــوُت مـیـکُـنـے ...

چُــــوלּ واقـِـعـَا حـَرفـے واســِـه گُـفـتَـלּ نَــدارے

گـآه سُـکــوُت یــہ اِعــتِراضِـــہ

گـــآهــے هـَــمــ بـِـہ اِنــتـِـظـــآر

اَمـا بـیـشـتَـر سُکـُوت واسـہ ایـنـہ کِـہ ...

هـیـچ کَلَمِــہ اے نِـمـے تـوُنـِـہ غَـمے رُو کِـہ تُـو دَر وُجـودت دآرے تــُـوصـیـف کـُـنـِــہ .

روز ها دوره ،دوره گرگ هاست !

مهربان که باشی می پندارند دشمنی ؛

گرگ که باشی خیالشان راحت می شود؛

که از خودشانی!

ما تاوان گرگ نبودنمان را می دهیم !!!

می گویی بـی خـیـالَت شَوَم (؟!)

خـُبلَعنَتـی(!)

غــــــــــــــــــــــصه مراکــــــــــــــــــــــــــــشت...!!!

وقتی دیــــــــــــــــــــــدم ،

دست به ^سینه ایستاده ای !!!

من تمام راه را برای _{آغـــــــــــــــــوشت} دویــــــــــــده بودم ... !

خـوشـــ بــہ حــالــِ اونــآیـے کـہ

 اونقــدر تــو دنیـــآے واقعـــے ســرشــوלּ شلـوغـــہ

کـہ وقتـــ نــدآرלּ بیــآלּ

 تــو دنیـــآے مجـــآزے لعنتــــے…

هـــوا را هر چـقدر نفـــس بکشـے باز هــــم براے کشــیدنـش

 بـال بـال میزنـے

مثـــل تـو

هر چـقدر کهـ باشے ، بـاز هــــم بایـد باشـے

مـے فهمـے چهـ میـگویـم ؟!؟!؟

بـــودنت مهــــم اســــت !